من نه مهراب نه کسی خذا شاهده جهره واقعی تو توسایت به همهنشون می ذم ها تمام بیام هات عکس ذارم ده تا از خوذت عکس فرستادی برام به قران همشو می زام همه ببینن... تاریخ درج: ۹۸/۱۱/۱۶ - ۲۰:۵۰( 9 نظر , 136
بازدید )
علی حلمسی قرص باشگاه اوردهبرات شماره ات هم داده برام خالص هستی پیام هات رو نوشته شماره حسابت بنویسم ... تاریخ درج: ۹۸/۱۱/۱۴ - ۰۹:۴۳( 1 نظر , 94
بازدید )
M:بزن کف مرتضی داماد
گشتهبزن کف قلب زهرا شاد
گشتهبزن کف در قدوم ماه دامادبزن لبخند تا حق را کنی شادچنین داماد را باشد عروسیکه هستی آیدش بر پای بوسیعروسی دختر ختم رسولانعروسی مصطفی را راحت جانعروسی مریم و هاجر کنیزشعروسی کو خدا دارد عزیزشعروسی هستی هستی فدایشعروسی خلق داماد از برایشچه دامادی که فخر... تاریخ درج: ۹۷/۰۵/۲۲ - ۱۴:۴۲( 3 نظر , 263
بازدید )
پزشک متجاوز که به مادران تجاوز و نوزاد آنها را میفروخت سرانجام دستگیر شد.
بسیاری از بازماندگان بیماران این پزشک از وی به دلیل سوء استفاده جنسی هنگام بی هوش بودن بیماران و در بعضی موارد کشتن نوزادان با تزریق هروئین به بدن مادر شکایت هایی را در اداره پلیس اوهایو کرده بودند و خواستار دست... تاریخ درج: ۹۴/۰۵/۱۵ - ۰۲:۲۷( 41 نظر , 421
بازدید )
دختر جوانی که توسط یکی از اراذل و اوباش اغفال شده و به یک خانه متروکه کشانده شده بود پس از 6 ساعت توسط ماموران سرکلانتری چهارم نجات پیدا کرد.
هفته گذشته مردی 45 ساله به نام مهدی با مراجعه به سرکلانتری چهارم اعلام کرد که دخترش ربوده شده است. وی به ماموران گفت: بعد از ظهر امروز دخترم به نام آ... تاریخ درج: ۹۴/۰۵/۱۵ - ۰۲:۲۵( 21 نظر , 195
بازدید )
مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزهای شکایت می کرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش، در مزرعه شخم می زد. یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز... تاریخ درج: ۹۴/۰۴/۲۵ - ۰۲:۵۲( 22 نظر , 170
بازدید )
گویند زنی زیبا و پاک سرشت به نزد حضرت موسی علیهالسلام، کلیمالله، آمد و به او گفت: «ای پیامبر خدا، برای من دعا کن و از خداوند بخواه که به من فرزندی صالح عطا کند تا قلبم را شاد کند.»
حضرت موسی علیهالسلام دعا کرد که خداوند به او فرزندی عطا کند. پس ندا آمد: «ای موسی،... تاریخ درج: ۹۴/۰۴/۲۰ - ۰۱:۱۶( 26 نظر , 197
بازدید )
در چمنزاری خرها و زنبورها در کنار هم زندگی می کردند. روزی از روزها خری برای خوردن علف به چمنزار می آید و مشغول خوردن می شود. از قضا گل کوچکی را که زنبوری در بین گلهای کوچکش مشغول مکیدن شیره بود، می خورد و زنبور بیچاره که خود را بین دندانهای خر اسیر و مردنی می بیند، زبان خر را نیش می زند و تا خر دهان... تاریخ درج: ۹۴/۰۴/۲۰ - ۰۱:۱۲( 20 نظر , 157
بازدید )
مادر پسر هشت سالهای فوت کرد و پدرش با زن دیگری ازدواج کرد. یک روز پدرش از او پرسید: «پسرم به نظرت فرق بین مادر اولی و مادر جدید چیست؟»
پسر با معصومیت جواب داد: «مادر اولیام دروغگو بود اما مادر جدیدم راستگو است.»
پدر با تعجب پرسید: «چطور؟»
پسر گفت: &... تاریخ درج: ۹۴/۰۴/۲۰ - ۰۱:۰۴( 28 نظر , 169
بازدید )